راشل جای خود را در مراقبت های بهداشتی پیدا کرد

ریچل پاوند سالها نگرانی و 9 سال فاصله در رزومه خود داشت. او اکنون به عنوان دستیار مراقبت در خانه سالمندان استفانا ون پیتر ون فارست کار می کند و یک دوره آموزشی را دنبال می کند. او رویاهای بزرگی برای آینده دارد. “در نهایت من می خواهم یک پرستار شوم، امیدوارم در این مکان.”
راشل تقریباً یک دهه به طور تمام وقت از دو فرزندش مراقبت می کرد. پسرش مبتلا به اوتیسم شدید است و برقراری ارتباط با او سخت است. دخترش در آموزش ویژه شرکت میکند و راشل بهعنوان یک مادر مجرد، عمدتاً به دنبال هماهنگی مدارس مناسب و مراقبت از کودکان برای این دو بود. کار سختی بود و مراقبت 24 ساعته ارائه می شود. من همچنین با سابق خشنم مشکل داشتم و مشاوره های زیادی وجود داشت. فقط وقت یا فضای لازم برای کار کردن را نداشتم.»
فضایی برای کشف اینکه من کی بودم
در آغاز سال 2024، راشیل از لاهه به زادگاهش دلفت بازگشت. “من یک مهدکودک خوب برای پسرم پیدا کردم و در نهایت فضا را پیدا کردم تا دوباره بفهمم کی هستم.” وقتی راشل به دلفت نقل مکان کرد، با Werkse تماس گرفت. او بلافاصله مشتاق شد: “من می خواستم همه چیز را انجام دهم، اما مشاور من ماریسا واقعاً ترمز کرد. گفت باید آهسته شروع کنم. من این کار را از طریق کار داوطلبانه در Buurthuis de Wending انجام دادم.
کار در مراقبت های بهداشتی از طریق زورغوب
در همان زمان او با Werkse به تحقیق پرداخت! جایی که علایق او نهفته است خیلی عجیب است، اما وقتی سالها به شدت با افراد دیگر درگیر هستید، دیگر نمیدانید کی هستید.» او به زودی متوجه شد که مراقبت از اشتیاق او است. من در زورغوب ثبت نام کردم، سازمانی برای افرادی که می خواهند در مراقبت های بهداشتی کار کنند، اما نمی دانند چگونه. من واقعا جرات نداشتم خودم با 9 سال فاصله در رزومه برای کار درخواست بدهم. من اکنون در زورغوب استخدام شده ام و به پیتر فارست اعزام شده ام. اکنون توانستم خودم را در آنجا ثابت کنم و آنها میدانند که با من چه کار میتوانند بکنند، اما شک دارم که بدون حمایت زورغوب من را استخدام میکردند.»
فراتر از مراقبت
چیزی که او در شغلش بیشتر دوست دارد ارتباط با مردم است. من اکنون شروع به ایجاد یک رابطه خوب با ساکنان خانه سالمندان کرده ام. ما هر روز از یکدیگر یاد می گیریم.» او همچنین با چشم انداز خانه موافق است. آنها در حال کار بر روی یک سوئیچ هستند تا مراقبان نه تنها کارهای ضروری را انجام دهند، بلکه زمانی برای نوشیدن یک فنجان قهوه با ساکنان و گفتگو با آنها داشته باشند. به این ترتیب شما واقعاً می توانید در کنار مردم باشید و به نظر من این یک مفهوم عالی است. مایلم در این امر مشارکت کنم.»
مامان روزت چطور بود؟
ریچل به سختی میتواند توصیف کند که شغلش چه تاثیری روی او دارد. «خیلی خوب است که دوباره به جایی تعلق دارم، عضوی از دنیا هستم و میتوانم درباره چیزی غیر از بزرگ کردن فرزندانم صحبت کنم. رفتن پسرم به مهدکودک هم خیلی خوب است. او بالاخره دیگر یک غریبه نیست و در میان سایر کودکان مبتلا به اوتیسم احساس عادی بودن میکند. او درسهای ارتباطی ویژهای با تصویرنگارهها میگیرد، که من هرگز نمیتوانستم خودم به او بدهم و او هر روز به سمت ون که او را سوار میکند، میدود. اوضاع با دخترم هم خوب پیش میرود. عصرها موقع شام درباره روزش در مدرسه صحبت میکنیم و بعد از من میپرسد: «مامان، روزت سر کار چطور بود؟» حالا میتوانم الگوی خوبی برای او هم باشم.»
گزینه های بیشتر
او میخواهد به افراد دیگری که در موقعیتش هستند بگوید: «تسلیم نشوید و اجازه ندهید چیزی شما را متوقف کند. شما می توانید خیلی دور بروید. چیزهای زیادی در Werkse قابل مذاکره است! و احتمالاتی وجود دارد که هنوز به آنها فکر نکرده اید. به عنوان مثال، من اکنون ساعات کاری بسیار انعطاف پذیری دارم، بنابراین می توانم فرزندانم را به مدرسه ببرم و به موقع آنها را تحویل بگیرم. گاهی اوقات نمی توانید به تنهایی دوباره به دنبال کار بگردید. من کاملا گیر کرده بودم و Werkse داشتم! واقعا لازمه حالا من خودم میتوانم این کار را انجام دهم و برای همه کسانی که در شرایط مشابه هستند آرزو دارم.»
آیا مایلید آخرین خبرها را دریافت کنید؟
-
مقاله را به اشتراک بگذارید
